من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Monday, June 22, 2009
دیروز که برای یادبود کشته شدگان، تو میدان شهرداری کپنهاگ شمع روشن میکردیم، چندین دانمارکی هم بودن. یکیشون خانم مسنی بود. کنار من که ایستاده بود به صورت خون الود "ندا" توی عکس نگاه کرد و گفت: این دختر برای کشته شدن به دنیا نیومده بود، باید فرصت میکرد عشق بورزه، زندگی‌ رو بچشه و آزدانه زندگی‌ کنه. از این حرفش دلم لرزید و فکر کردم ما توی این چند روز بغض‌های همهٔ دنیا رو کم خواهیم آورد.


آیا نبود و نیست عاقلی میان شما؟
روح سرکش، از خوابگرد
Sunday, June 21, 2009
ببین کجای اطلس تاریخ ایستادیم؟ گلوله‌ای که شلیک میشه و انسانی‌ به زمین میفته و در تو فقط نفرت میجوشه...بمون با من بمون نازنین من

http://balatarin.com/topic/2009/6/20/1002809
Thursday, June 18, 2009
برای احترام به اونها که از مرگ نمیترسن و از سی‌ سال دیکتاتوری خسته شدن. برای اونها که باتوم میخورن و بلند تر فریاد میزنن. برای اونها که مشت‌ها رو گره می‌کنن و فقط کمی‌ هوای آزاد میخوان.
می‌تونیم یک روز لوگوی گوگل رو تغییر بدیم؟ فقط یک روز؟

http://whereistheirvote.x10hosting.com/#Iranelection
Wednesday, June 17, 2009

نامه‌ای از وزارت کشور که یکی‌ از روزنامه‌های دانمارکی چاپ کرده. پایین هم توضیح داده که از صحت و سقم این نامه بی‌ خبره اما نامه روز بعد از انتخابات به خامنه‌ای فرستاده شده. این هم لینکش توی روزنامه:

http://ekstrabladet.dk/nyheder/politik/article1182584.ece


Tuesday, June 16, 2009
عطاءالله مهاجرانی
برای: جوانان... دوستی زنگ زد. صدایش می لرزید. بغضش ترکید. نتوانست رسا حرف بزند. اصرار داشت در یک جمله بگویم در ایران، در وطنمان چه اتفاقی افتاده است؟
. گفتم، رهبری معظم تصمیم گرفتند حکومت اسلامی را جایگزین جمهوری اسلامی کنند. همه ما باید در این جشن فرخنده شرکت کنیم و از ژرفای دل و دیده شادمان باشیم..این جوانانی که در خیابان های تهران و شهرستان ها کتک می خورند. با چهره های خونین بهت زده نگاه می کنند. آقای موسوی و کروبی و روحانیون مبارز که بیانیه می دهند ، گمان می کنند، می شود از جمهوریت نظام و رای ملت حمایت کرد. برای من مثل روز روشن است که 22 خرداد 1388 چهار ماه پس از سی سالگی انقلاب، عصر جمهوری در کشور ما به پایان رسید و آقای احمدی نژاد با تنفیذ ولایت مطلقه امر، آراء لازم را احراز کرد و پیروز شد. این پیروزی مبارک باد... البته هیچ جشنی بدون قربانی نمی شودو هر چقدر جشن بزرگتر باشدقربانیان هم بزرگتر خواهند بود...22 بهمن آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بود و 22 خرداد ابتدای حکومت اسلامی...سی سال عد د تامل انگیزی است. هم در تاریخ اسلام و هم در تاریخ انقلاب ، امام خمینی هم به سی سال اشاره کرده اند...در عصر حکومت اسلامی که با مانور اقتدار پلیس و نیروهای امنیتی آغاز شد؛ رای و صندوق رای با صندوق کاغذ باطله چه تفاوتی دارد...دوستم صدای گریه اش بلند شد. تلخ گریست.
Monday, June 15, 2009
حرکت مردم جدی تر شده و اخبار این نا آرامی‌ها ساعت به ساعت اینجا دنبال میشه. دیروز سفارت جمع شدیم برای اعتراض به تقلب در انتخابات. زیاد نبودیم اما خوب بد هم نبود. سیت‌ها رو دنبال می‌کنم و تشنهٔ خبر هستم. امروز قراره موسوی راهپیمایی کنه، میشه شما که هستین اخبر رو لحظه به لحظه بنویسین؟
خورشید خانم مطلبی گذشته از نامهٔ رضایی به شورای نگهبان، خیلی‌ خواندنیه.
بی‌ بی‌ س فارسی‌ هم اخباری در مورد راهپیمایی داره.
کسی‌ از کوی دانشگاه خبر تازه‌ای داره؟
Thursday, June 11, 2009
تلویزیون دانمارک خودش رو با انتخابات ایران خفه کرده. هر شب گزارش‌های بی‌ بی‌ سی‌ در مورد ایران، فیلم مستند از زندگی‌ فرح دیبا، فیلم‌های کوتاه از خیابان‌های ایران و مردم. جالب تر از همه برای من راستش ظاهر پسر‌ها و دختر هاست. شاید احمقانه باشه اما من به شخصه به حدی خودم رو از این تیپ‌ها دور حس می‌کنم که نمیتونم کوچکترین ارتباطی‌ بین خودم و اون‌ها ببینم. پسر‌های که بیشترشون، یا حداقل اونها که باهاشون مصاحبه میشه، لوس حرف میزنن و دختر‌های که یک جمله میگن و هر هر خنده سر میدن. هیچ چیز به نظر جدی نیست. کسی‌ محکم حرف نمیزنه و وقتی‌ گزارش گر ازش میپرسه چرا به موسوی رای میدی نمیتونه یک دلیل درست بیاره. یکی‌ میگفت خوب...مثلا برای حجاب دیگه، چون از حجاب خسته شدیم و بعد خنده دنبال حرفش. یکی‌ دیگه میگفت: چون میخواهیم فقیر نباشه کشورمون! سومی‌ گفت چون گرونیه و حلقه گرونه نمی‌تونیم ازدواج کنیم! گزارشگر پرسید یعنی‌ میخواهی‌ ازدواج کنی‌ و نمیتونی‌؟ طرف گفت: نه بابا شوخی‌ کردم! گزارشگر هم بعدش خفه شد. توی بیشتر بلاگ‌ها هم که میخونی از این نوشتن که مردم بهانه پیدا کردن برای جشن! راستی‌ اینجوریه؟ قضاوت من و امثال من از روی گزارش‌های اینطرفه و اصل نیست، شما که اونور هستید و خودتون با پوست و گوشت حس می‌کنید، بنویسید که آیا همه همینقدر دلقک هستن که ما اینجا توی گزارش‌های تلویزیونی از ایران میبینیم و یا اینها دلقک‌ها رو به ما نشون میدن و حسابی‌‌ها رو برای خودشون نگاه دارن؟؟!
Friday, June 05, 2009
خوب مناظرهٔ تلویزیونی کاندیداها رو هم دیدم و باید بگم تحول بزرگی‌ برای صدا و سیما بود، چرا که چنین چیزی در تاریخ انتخابات ما سابقه نداشته. اما کاش کمی‌ مناظره‌های انتخباتی کشور‌های اروپا رو نگاه میکردن و کمی‌ درس میگرفتن. اولا مجری بیچاره جرات نداشت بگه بابا جون وقتت تموم شده و "cut".
دوم اینکه صحبت‌ها موضوع بندی نشده بود، مثلا اقتصاد، سیاست خارجی‌، زنان،...دو طرف از شرق و غرب میگفتن و من شنونده باید با اتکا به حافظه میفهمیدم که مثلا این حرف موسوی در جواب به اون ادعای احمدی‌نژاد بوده. بدتر از همه فس فس حرف زدن‌ها بود. راستش وقتی‌ به طرز بحث کردن این طرفی‌‌ها عادت کنی‌، برات خیلی‌ سخت میشه بشینی‌ و بحث‌های تلویزیون ایرانی‌ رو ببینی‌. مدام مکث، دنبال جمله گشتن و تعأرف. فکر می‌کنم این عادت ما ایرانی‌ هست که نمی‌تونیم حرفی‌ رو بدون حاشیه بزنیم. وقتی‌ به اول مناظره گوش میدی میبینی‌ تقریبا ۵ دقیقه فقط به سلام و درود می‌گذره، حوصلهٔ آدم رو سر میبره.
این روز‌ها انتخابات پارلمان اروپا هم هست و طبیعتا مناظرهٔ کاندیدا‌های احزاب مختلف. طرف یک موضوع میده و مثل معلم ایستاده و کسی‌ حق نداره جمله‌ای بیشتر از وقتش بگه و اگر هم بگه، حرفش رو قطع میکنه.
این یعنی‌ effect, از تعارف هم خبری نیست که مثلا فلانی من دوستت دارم ها، اما اینی که گفتی‌ پرت و پلا بود.

وقتی‌ داشتم برنامه رو میدیدم، کمی‌ ایستاد، نگاه کرد، گوش کرد و بعد پرسید: ببینم این‌ها مریضن؟ چرا حال حرف زدن ندارن؟ گفتم شانس آوردی نمیفهمی چی‌ میگن...