ریدن به شعور انسانها، بسته به جغرافیایی که درش قرار گرفتی، راههای متنوعی پیدا میکنه. گاهی اینکار رو بین چند صد میلیون کمونیست دو آتیشه انجام میدی، گاهی هم زیر مجسمه آزادی. گاهی شش میلیارد انسان رو سر کار میگذاری، سازمان ملل درست میکنی برای حمایت از گشنهها و بعد هم برای حمایت از شکم سیر ها، حق وتو تعیین میکنی و پنج آقا بالا سر. هر کس هم اعتراضی داشت مشکل خودشه. گاهی مثل مجسمه بلاهت، جرج بوش ناذنین، هرجای دنیا مطابق سلیقه خودت، جنگ راه میندازی و نه روی شعور مردم، که حتا توی صورتشون هم میرینی، میشی سربازهای مدافع صلح، و اسیران جنگی عراقی یا افغانی رو به بهانه طالبانی بودن، بار خلاف قراردادهای جنگی، میگذاری توی کاسه صاحب مجسمه آزادی، و باز به ریش بقیه هم میخندی هم میرینی. گاهی که دلت بخواد توی استودیوهای تلویزیونی، یک سفینه علم میکنی و چهار میلیارد آدم رو مچل، که یعنی فضانورد فرستادم به ماه، و اینکار رو با آنچنان مهارتی انجام میدی که بعد از چهل پنجاه سال، باز هم دروغت مو لایه درزش نمیره. گاهی هم به طور رسمی از ارشیوهای جنگی چشم پوشی میکنی و ماجارای هالوکست رو میکنی یک چماق و میزنی روی سر کسانی که هیچ نقشی تو هالوکاست نداشتن اما اونها باید تقاصش رو پس بدن. این وسط یک بابای بدقیافه هم پیدا میشه که از بخت بعد رئیس دیکتاتور یک کشور ملازده هست و خودش متأسفانه تنبانش بعد جور گهیه و حتا اگر هر سی سال یک بار یک حرف حساب هم بزنه کسی محل نمیده. این بابا به قول مفسر خبری دانمارکی، "هر چی بقیه مورخها و سیاستمدارها بهش فکر میکنن و جرات گفتنش رو نداران، به زبان میاره...اون هم کجا...تو سازمان ملل"، یعنی جایی که دقیقا جای همین حرفها هم هست، اما چون نه سازمان ملل، واقعا سازمان ملله، و نه اونها که اونجا نشستن، حقیقتاً به فکر حل مشکلات ملل هستن، در نتیجه همه دماغشون رو میگیرن و از جلسه میرن بیرون...یعنی اعتراض تو فرهنگ جلسات فرا ملی... اونها هم که میمونن و گوش میدن که عددی به حساب نمیان، اونقدر دست بزنن که جونشون در بره.
برای حرفی که این مردک بی نزاکت تو جامعه نمایندههای شسته روفته زده، من یکی میگمای والله. آدم کش و کودک کشی، شکنجه گری، بی ناموسی، اونقدر پلیدی که عقل وا میمونه از تشریحش، پوفیوزی، خیلی پخ مغزی که با مردمت اینکار رو میکنی، اما خیلی خایه داری که میرینی به روی اونها که از زمان جنگ سرد روی سر تمام سکنان کره خاکی ریدن و همه گذاشتن به حساب دمکراتی. من یکی ترجیع میدم حرف راجر مور رو در مورد ارتباط دوستانه بوش پدر و پسر با سعودی عرب جاکش، باور کنم تا ادای تلویزیونهای هوچی رو در مورد برجهای دور قلو. من ترجیح میدم حرف مورخهای بیطرف تو در مورد هالوکاست باور کنم تا اونها که دستشون با صهیونیستهای آدم کش، نسل کش بفیوز توی یک کاسه هست.
نه توی پرانتز و نه بیرون پرانتز...این بابا جنایتکاره مثل بقیه.