من به ای میلهای انگلیسی از طرف تو عادت ندارم. انگار کلمه ها رو نمیفهمم. تو همیشه فارسی مینوشتی، گاهی هم فنگلیش و هی میپرسیدی: منطورم رو فهمیدی!؟ و من هیچوقت جواب نمبدادم که فهمیدم، فقط میخواندم از پشت صفحه مونیتور برات شکلک در می آوردم و گاهی ادای نوشتنت رو، و بعد زنگی میزدم و تا بهت بگم که لازم نیست بپرسی که میفهمم یا نه، اما صدای تو رو که میشنیدم یادم میرفت چرا زنگ زدم و هی حرف بود و حرف و آخر هم چند بوس کشدار از پشت این گوشی گنگ...
امشب سر کار حتما تمام راهروها رو به یاد تو قدم میزنم، به یاد تو پاورچین پاورچین به اتاقها سرک میکشم و حتما شبم رو به یاد اون صبح هایی به پایان میبرم که از سر کار برمیگشتم و خودم رو برای چند دقیقه هم که شده مهمان رختخوابمون میکردم تا گرمای تنت رو بچشم و بعد اگر میل و هوس اجازه داد صبحانه ای با هم بخوریم و تو به سر کار بری و من با رویای تو به خواب.
شبت به خیر.