ایستادیم روبروی سفارت اسراییل، پانصد ششصد نفر. چند تایی دانمارکی، از مرکز زنان هم هستن، بقیه هم عرب. دو برابر این عده هم پلیس هست. هوا سرد، مه گرفته و به شدت دلگیره. انگار صدا به صدا نمیرسه، به نظرم مردم توی بطری داد میزنن، شاید به خاطر سرمای هواست. یک جورهایی عجیبه و سور آلیستی. اگر خوب نگاه کنی میبینی که فشار هوا کم میشه، صورتها قرمز میشن، همه چی جابجا میشه و یک نوع آوارگی، بی پناهی و بی چارگی مشترک توی هوا موج میزنه. همه رسم سر به سنگ کوبیدن رو میدونن، اما باز سر میکوبن! یک ساعتی هستیم. کم کم پرکنده میشیم و هر کس با باری از حرفهای نیمه گفته به خونه برمیگرده،
And the show must go on...
این سرما چه بد نفوذ میکنه. میرسم خونه، می پرم توی آشپزخونه و یک فنجان قهوه میریزم. پشت سر من میرسه.
برای چند دقیقه ذهنم لبریز میشه از لذت کافیین، و حت یادم میره بپرسم چرا اینجور به من زل زده، هرچند تو این لحظه برام اهمیتی هم نداره. میگه نوبت من بوده سگها رو ببرم بیرون. چیزی ندارم بگم. میپرسه با چند دقیقه جیغ زدن وجدانم راحت شده یا نه؟ و اینکه تونستم شهوت ملی ایرانیام رو آروم کنم یا نه؟ نمیدونم منظورش چیه، اصلا نمیدونم چرا اینقدر گیر داده. میشینه ربروم و با هیجان و شاید کمی عصبانیت میگه ما ایرانیها خودمون رو قیم فلسطین میدونیم و بهتره نگاهی به دنیا بندازیم و ببینیم اینهمه عرب، مثل مشتی کرم میلولن و هیچ غلطی نمیکنن و چس ناله پشت چس ناله...مثل ۲ سال پیش توی لبنان و حالا هم همه یادشون میره و دوباره دولت ایران پول میفرسته و اسلحه و روز از نو روزی از نو، و تو هم مثل خیلیهای دیگه ویروس آنتی یهود توی تمام وجودت رو گرفته و اصلا نمیدونی چرا این کارها رو میکنی و تا ۱ ساعت دیگه میشینی اینجا و غذات رو میخوری و انگار نه انگار. فلسطین شده کرم وجدان ایرانی! میخوام بگم فلسطین کرم همه دنیاست، همهٔ شما اورپاییها در ریده شدن بهش شریکین، دست همتون تا آرنج توش مونده و گیر دادین به ایران...نمیتونم بگم...میپره وسط حرفم، با انگشتهش رینگ میگیره روی میز...ساده بگم میره تو تک تک رشتههای اعصابم. دوست ندارم ببازم، اونهم بی دلیل و با نتیجه گیریهای اشتباه. میگم ممکنه درست بگی اما اگر بیست سی سال پیش هم دنیا قیم ایرلند میشد، شاید انگلیسیها کمتر با خواهر مادر شما پیوند میخوردن، و امرزه کمتر بچههای دو رگه توی ایرلند پیدا میشد! قرمز میشه، رگهای گردنش بیرون میزنه، مشتش رو محکم میکوبه روی میز و میگه
: you dont know a shit
زیادی افروخته شده، جملش رو هی تکرار میکنه. حرف خوبی نزدم، اما اگر نمیگفتم حتما سکته میکردم.