من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Sunday, May 22, 2005
...
برای نوشتن خیلی خسته هستم. اومدم برای یک خداحافظی کوتاه. دوستتان دارم سادگان صبور. بدرود
Friday, May 13, 2005
در جمع من و این بغض بیقرار...
چشمهام رو که میبندم تصویر دختر پنج شش ساله ای رو میبینم که شال قرمزی رو دور شونه هاش انداخته و تلاش میکنه هندی برقصه. زیر لب ناشیانه اما مصمم، موسیقی نامفهوم فیلم شعله رو سر داده و هی دور صندلی ها چرخ میزنه و دستهاش رو به تقلید از هنرپیشه فیلم، جلوی پدرش دراز میکنه و سر تکون میده. خنده های پدر، دست زدنهای مادر و محیط دلچسب خونه، شور دختر بچه رو بیشتر و بیشتر میکنه و شاید در دلش آرزو میکنه کاش واقعا بازیگر فیلم بود. جای دیگری از ذهنم دختر ده ساله ای از شاخه درخت سنجد پایین افتاده و پدرش سعی داره مچ دست شکسته اش رو ثابت نگه داره تا به بیمارستان برسن. دختر، تو حال و هوای گریه و درد، توی سینه پدر گم شده و میشنوه که پدر با لبخند می پرسه: " تو کی از درخت بالا رفتن رو کنار میگذاری؟"
گوشه دیگه ای از فکرم به سراغ دختری میره که با پدر بگو مگو کرده و حالا توی ذهنش نقشه میکشه که چطور خودش رو بی تفاوت نشون بده... جای دیگه ای از ذهنم... و جایی دیگه و جایی دیگه...
خاطراتی به این شیرینی...پس چرا این شیرینی برای من اینهمه تلخی به همراه میاره؟
Monday, May 09, 2005
60 سال به همین سادگی گذشت
دیروز مراسم جشن صلح و یا یابود پایان جنگ دوم جهانی برپا شد. در برلین یک صف سی متری از مردم شمع به دست، نمادی از صلح و آرامش و مخالفت با نازیسم رو به نمایش گذاشتن و این در حالی بود که شش هزار پلیس مراقب بودن تا نو نازیستها، این تظاهرات رو به هم نزنن چرا که معتقدن هیچ دلیل وجود نداره که آلمان به هر شکلی بابت جنگ عذرخواهی بکنه!! امروز هم در مسکو مراسم یادبود کشته شدن 27 میلیون روسی در جنگ دوم برگزار شد. پوتین در سخنرانی خودش هشدار داد که که باید جلوی شروع یک جنگ سدر دیگه رو گرفت و اجازه نداد که وضعیت بعد از جنگ دوم تکرار بشه. جالبه که در گزارش بی بی سی اشاره ای به این بخش از سخنان پوتین نشده، شاید هم جایی دیگه شده اما من ندیدم!
دیروز که صحبت نازی ها رو میدیدم و اینکه معتقدن اصلا نباید این روز رو جشن گرفت و دلیل برای خوشحالی وجود نداره، داشتم فکر میکردم آیا قدرت گرقتن نازی ها و فرستادن نماینده به پارلمان، و اصلا مشروعیت چنین حزبی ، دلیل بر تکرار تاریخ نیست؟ آیا به راستی حافظه تاریخ به همین سادگی فاجعه جنگ دوم و کوره های آدمسوزی داخائو رو فراموش کرده؟ جوابش رو نمیدونم و باز هم نمیدونم آیا این معنی اش آزادی بیان و احترام گذاشتن به عقاید دیگرانه! حتی اگر اون طرف نازی باشه و اگر دستش برسه و قدرت دوباره به دست بیاره بتونه یک پاکسازی نژادی دیگه به راه بندازه؟؟
Thursday, May 05, 2005
به بهانه یک امر خیرخواهانه
روز یکشنبه قراره برای کمک به کودکان بی سرپرست و مبتلایان به ایدز هستن یک TV show بزرگ در دانمارک پر گزار بشه. از دو ماه پیش برای این مراسم تبلیغ شده و یک هفته ای هم هست که حمع آوری کمک های نقدی آغاز شده. تعدادی از روسای احزاب و افراد مطرح دولت هم در این کار کمک میکنن و در واقع با احترام جلوی مردم رو توی Walking Street میگیرن و ازشون خواهش میکنن که با دادن مبلغ ناچیزی، به 43 میلیون بچه افریقایی که به دلیل فقر و یا 15 میلیون بچه ای که به علت بیماری ایدز والدین خودشون رو از دست دادن، کمک بکنن.
حرکت زیباییه نه؟ خیلی باید به فکر بچه های افریقایی بود و همت داشت تا چنین کاری انجام داد نه؟ من هم همینطور فکر میکنم اما یک مشکل کوچک هم هست همه این حرکتها و گدایی از مردم ( که البته به جای خودش همدردی مردم رو هم به نمایش میگذاره( در حالی انجام میشه که دربار دانمارک به علت ولخرجی های ملکه و خانواده اش حدود 13 میلیون کرون کسر بودجه داره... شویی که به مناسبت دویستمین سالگرد تولد هانس کریستین اندرسن بر پا شده بود به علت ولخرجی ها و به زبان خودمون بخور بخورها، 30 میلیون کرون کسری بودجه نشان داد...اونطرف دنیا، دولتهایی که داروهای لازم برای ایدز رو در اختیار دارن حاضر نیستن به بهای کم شدن قیمت داروها، اونها رو با قیمت کم و یا رایگان ، در اختیار مردم افریقا قرار بدن و باز این در حالیه که جنگهای داخلی به علت دخالت همین دولتهای خیرخواه، رمق مردم قاره سیاه بخت رو کشیده و ما هر ساله دلمون رو به چند میلیون کرونی خوش میکنیم که از جیب مبارک صدقه میدیم.