من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Wednesday, July 25, 2007
ملالی نیست نازنین.
من خوبم. حتما خوبم. هی اس ام اس نزن. کمتر نبودنت رو به رخم بکش. ببین من کلی خوبم. دارم همه این گلدونهای شمعدانی رو مرتب میکنم. برگهای خشک شده رو میکتم وهی به او،که بوته های رز رو دستکاری میکنه لبخند میزنم. ببین از سر کار برگشته ام و دارم قهوه ای آماده میکنم و هیچ به یاد نمیارم که امروز، دقیقا امروز بیست و پنجم ماه جون،هزارمین سالگرد اولین بوسه ما بود. حیف که حافظه بدی دارم وگرنه حتما یادم میموند که تو عاشق رزهای سفید بودی و دست بر قضا، حیاط من پر شده از رزهای سفید.
من خوبم خیلی خوب. آنقدر خوب که اصلا سراغ پیانوی تو نمیرم که برای من گذاشتی به بهانه جا نداشتن، یعنی که امانت پیش ، یعنی که نمیتونی با خودت ببری. حیف که بعد اینهمه سال من حتی یاد نگرفتم یک قطعه کوچک از کارهای شوپن رو، برای دل تو هم که شده بزنم. امروز که به جای آوای کلید های ساز تو، صدای گیتار رو گاه و بیگاه میشنوم و دوباره به یاد میارم که من خیلی خوبم.
من خوبم عزیزم. ملالی نیست جز دوری تو.
Monday, July 16, 2007
"بار دیگر شهری که دوست میداشتم"
سفربه زادگاه یعنی دلشوره، یعنی یک جور تلاش برای رها کردن خود در شناخته ها یا ناشناخته ها، یکجور تسکین نوستالزی، یا شایدنوعی مرحم به روی خاطره های پاره پاره شده. سفر یعنی ورق های پاسپورت و یک بلیط دو سره به زادگاه، سفر یعنی تهران.
...
قدم گذاشتن روی تن خاکی تو تهران، لبریز شدن از احساساتی متضاد. منزل پدری، بوی آشنای مادر، اشکهای مادربزرگ، کتابهای خاک گرفته، درخت انجیر بنفش، باغچه پر گل، غروبهای دلگیر، عجیب دلگیر. خیابانهای شلوغ، رانندگان بی حوصله با وجه اشتراک بی احترامی به عابر، داخل ماشینهای چند ده و صد میلیونی یا اوراقی، با وجه اشتراکی به نام بوق، پیاده روهای مملو از جمعیت، بچه و کوچک و بزرگ، پر از فال گیر و آدامس فروش . مغازه های پر زرق و بزق مراکز خرید، "زارا" و "شانل"، جوانک های بیکار، پسرهای سوپر مدرن با ظاهری عجیب و خرمنی از مو، دخترهای باربی اندام و گریم کرده.
تهران، بنزین، کارت سوخت، کرایه های آنچنانی، گلایه های اینچنینی، تورم هزار درصد، کتابهای کمیاب، قیمتهای پشت جلد، وزارت ارشاد، سانسور کتاب کودکان، داستانهای حسنی و می می نی. تهران، شهری در حال تجزیه، شهری در حال نابودی، Fucked Up.
...
دبی؟
زرق و برق حال به هم زن. همین