من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Thursday, September 02, 2010
کنار تخت ایستادم کارهام رو انجام میدم. نگاهم بهش می‌افته، چه چشم هایی‌. نه سبز نه آبی، انگار قرار بوده فیروزه یی بشه اما نشده. رنگش شبیه هیچ سبزی نیست، از اونها که فقط توی تیله‌های شیشه‌ای میشه پیدا کرد، آنها که موج داران و نمیفهمی کجا سبزش تموم شده و به آبی رسیده. به طرز عجیبی‌ جذابه. پوستش خیلی‌ روشنه، شاید کمی‌ رنگ پریده. نگاهش که می‌کنم لبخند میزنه. ضربان قلبش کمی‌ سریعه. میگه "دلشوره دارم، هیکل درشتم گولت نزنه" و باز میخنده و چه خنده زیبایی. دستش رو میگیرم و میگم آروم باشه، هیچ اتفاقی ترسناکی قرار نیست بیفته. با خودم فکر می‌کنم اصلا پدیده‌های اینجوری رو باید طور دیگه یی دلگرم کرد. باید بتونی‌ کنارشون دراز بکشی، سرشون رو بگیری توی بغلت و مثل بچه‌ها ناز کنی‌، براشون ترانه بخونی و خوابشون کنی‌. دستش سرده. انگشتهام رو فشار میده. میگه من از سوزن میترسم و باز میخنده. میگم وقتی‌ بیدار شدی میبینمت، چشمک میزنه و دختر بچه درون من دلش ضعف میره. چشمهاش رو میبنده و مثل یک بچه میخوابه. چهار ساعت بعد تو ریکاوری خواب و بیداره. صداش می‌کنم، چشمهای تیله ایش رو باز میکنه، لبخند میزنه. میلرزه، روش پتو میکشم و آماده رفتن میشم. میگه شماره ات رو رو گچ پام بنویس. هر دو میخندیم...سرم رو تکون میدم و تا خونه خودم رو تف و لعنت می‌کنم که چرا ننوشتم.
7 Comments:
Anonymous Anonymous said...
"چشمهای تیله‌ای"!
خیلی کم اینو شنیدم ولی واقعاً رنگ و شفافیت چشم بعضی ها مثل تیله است!
و نگاه کردن بهشون آرامش بخشه
کاش شماره‌ات رو براش نوشته بودی!

Anonymous Anonymous said...
من انگار، سال هاست كه عاشق اين چشمها و لب هاي ظريف بودم!!وحشي خاصي هستن

Anonymous هیوا said...
وای که چقد این تف و لعنت کردنی که می گی حسوسه!!! (چشمک!) حالا خوب شد؟

Anonymous bedoneemzaa said...
manam kheili pashon shodam ,az in age ha ziyad daram ...

Anonymous شاه رخ said...
منم با چشماي ميشي ديشب يهويي ضربان قلبم بي مقدمه رفت بالا ازينجا كه اينجا سيستم خود درماني شايع تر از روشاي معمول اونجاس! رفتم داروخونه يه بسته پروپرانول گرفتم الان بهترم!
كو كمي گچ شمارمو بنويسم روش؟
سلام
و متاسفانه من هربار مست مي كنم كلي گريه مي كنم باهاش اينه كه سمت ودكا نرم بهتره

Anonymous ali said...
سلام هستي
راستي ديگه نديديش؟

از احساس درونت بگو برام از اينكه آدم يهو دلش ميره ...

Anonymous زن قجری said...
ما روی گچِ پا تمرین طراحی می کردیم؛ آنقدر غرق می شدیم که یهو می فهمیدیم پای طرف را از همه طرف پیچاندیم.
درک این تیله ها و این رنگ های سحر کننده توی آنها همیشه سخت بود برایم، هر چقدر هم که می گفتند رنگ شیشه است و موقعی که تیله ها داغ هستند توی کوره این شکلی می شوند، توی کتم نمی رفت. شاید الآن آن سحر را توی چشمهای بیمارت تصور کنم و این سوال طولانی رهایم کند