دیشب برگشتیم خونه، کمی خسته از رانندگیِ طولانی، اما خیلی ریلکس. توی راه هم راه رفت و هم برگشت فقط بارون بود و هوای آبری. صفری بود بدون برنامه ریزی. هر بار دلم نگران هتل شدم و جایی برای استراحت، خیلی خونسرد گفت: "دونت تینک ابات ایت" من هم هیچ تینکی نکردم و همه چیز هم خوب پیش رفت...تقریبا البته. از هلند، آمستردام شروع کردیم. چه شهری...زیبایی محض، پر از کانال، آسیاب، خونههای روی آب، تا دلت بخواد موزه. نمیدونم وقت توی آمستردام به این جمع و جوری، اینهمه خط تراموا میکشیدن تا رفت و آمد رو برای مردم راحت ترکنن، ما مشغول انجام چه کاری بودیم؟ شب کنار کانالهای آب، برای خودش دنیایی داره که فقط باید دید. توی میدان "رامبراند" دو ساعتی نشستیم به گیتار زدن یک پسر هیپی گوش دادیم در حالی که کم کم از بوی حشیش دور و بریهامون گیج میشدیم و خمار.
بلژیک، بروکسل، بسیار شسته رفته، شهری که انگار هر ساعت خیابون هاش جارو میشه. ساعت پنج عصر رسیدیم، به کمک ناویگشن سعی کردیم هتلی پیدا کنیم..ساعت فتح و نیم شب هنوز بدون جا توی خیابونها سرگردان بودیم گرسنه و خسته. نمیدونم چطور بود که هر هتلی پا میگذاشتیم پر بود و آخرین اتاقش رو همین چند دقیقه قبل کرایه داده بود. خستگی کم کم باعث شد رگه ایرانییم بالا بزنه و بشدت مجبور بشم تقصیر بی جاییمون رو گردن کسی بندازم. به مسافرخانه هم راضی شدیم...اما دریغ. مردی که مسول بود آدرس یک "بد اند برکفست" رو بهمون داد اون سر شهر. ساعت نه شب رسیدیم...معنی واقعی بد اند برکفست. یک اتاق احتمالاً چهار متری با یک تخت دو نفره و یک میز که فکر کنم از لی لی پوت آورده بودن. اتاق بغل هم سه پسر ایتالیایی بودن...با سر و صدای فراون...و حمامی که باید مشترک استفاده میشد. سردم بود عجیب. رفتم زیر پتو و تا وقتی خوب گرم نشدم حالم سر جا نیومد.با همه اینها شب بدی نبود.
من چه ميدونم!
جاهای خوبی میری
زن های ایتالیا رو مراقب باش اگه با مردی هستی
بد جانورهایی هستند
ممنون
سفر نامهت رو میپسندیم بسی