-یک چیزیم توی مایههای خفه گی. هی به خودم سیخ زدم گفتم وقتی خیر سرت حال خوبی نداری غلط میکنی گوش شنوا میشی، حکایت توبه گرگ..."مرگ مگر اثر کند".
-فدات بشم تابستان گرم، هر چند بادهای شدیدت اجازه نمیده زبونم به حرف زشت نچرخه، اما با اینحال قربونت برم که فصل پرش رو با خودت آوردی. هشت ماه روزشماری کم نیست. قول میدم هفته دیگه که از ارتفاع سه هزار متری ولو شدم تو دستهای گرم نازنینت، یک بوس حسابی برات بفرستم.
-"حبیبی یا نور العین".
:(
چی بگه آدم الان
اه اه چه تابستون گرمیه
پختیم