عجب رو موج زندگی میفتی و سر میخوری میری، خودت هم نمیفهمی چطور اینهمه راه امدی تا رسیدی به اینجا. گاهی رو قایق زندگیت که سواری فقط آدا اطوارهای سبک "جانی دیپ" میتونه تورو از کسالت زندگی خلاص کنه واگر نه که باید از شدت بیمزگی، کهیر بزنی.
با خودم عجیب دارم رو راستی میکنم وقتی تمام سی دیهای قدیمی رو، که سر تا تهش پر بوده از بودن تو، جمع میکنم و کنار میگذارم. بدتر از همه اینه که برات نامه مینویسم با خودکار روی ورق، مثل قدیم ها، و آخر نامه میگم "مرسی برای همه چی" و پست میکنم به آدرست به همراه چند تا از سی دی ها. میدونم که دارم زلال میشم، دارم راستی راستی با خودم بی پرده حرف میزنم و بی پرده زندگی میکنم و یاد میگیرم وقتی به صورتش نگاه میکنم پشت لبخند هاش رو هم ببینم.
میخواستم توی نامه برات بنویسم که اینجا چی میگذره، فقط برای اینکه نامهام طولانی تر بشه و به جای "دلم برات تنگ شده" یا چیزی شبیه این، حرفی داشته باشم که بگم، اما ننوشتم و جاش رو خالی گذشتم. قرار بود با خودم روراست باشم و با تو و با همه کس، حتا با آقای "م" که مامان رو بدجور عاشق کرده و اگر روش بشه جلوی من دستش رو میبره زیر بلوز مامان وقتی مامان روی مو هاش دست میکشه، و با هم فیلم میبینن. من باید رو راست باشم.
"دزدان دریایی کارایب" رو برای هزارمین بر میبینم و سعی میکنم مثل "جک اسپارو" به دنیا نگاه کنم، فکر میکنم اینجوری راحت تره.
چقدر شما نزدیکی و چقدر دوست دارم این قلم صادق و روراست را
سلام
خاطات نباید غصه بیارن و حسرت..!!!