مهمانها رسیدن. پیش من اطراق نمیکنن. میخوان برن بگردن و شب عید پیش من باشن، تا من عید رو به یاد بیارم و سبزه بندازم و اگر دلم احیانا برای سفرهٔ هفت سین تنگ شده، دلتنگی نکنم و به آرزوم برسم. انگار مامان تا حالا نفهمیده که من گاهی اسم خودم رو هم فراموش میکنم و تقویم ایرانیم هنوز روی ۱۳۷۹ توقف کرده و تقویمهای جدیدم رو باز نکرده به سطل اشغال انداختم.
مامان زیبا شده. لاغر و نمکی. چیزی در چهرش تغییر کرده، و من نمیدونم اون چیه. روی سوفا کنارش لم میدم به تنش و زمان رو گم میکنم. از خونمون میپرسم. چیز زیادی برای پرسیدن نیست، جوابها رو از پیش میدونم اما باز دلم میخواد صدای مامان رو بشنوم. اقای "م" نشسته روبروی من و گل میگه و گل میشنوه. ته ریش داره و به شدت جذبه، خوش صحبته و انگلیسی رو بیش از انتظار خوب حرف میزنه. کم کم میفهمم چی در وجود این مرد هست که مامان رو جذب کرده. به عادت همیشه توی دام مقایسه مافتم و شروع میکنم به توی ترازو گذاشتن رفتار بابا با این غریبه. بی نتیجه است. آقای "م" از کار میپرسه، از تجهیزات بییمارستانی، و من فکر میکنم شاید خیال تجارت داره. جدی نمیگیرمش، اینجا تنها کسی که جدی نمیگیردش، منم. با هم حرف میزنن و من میبینم که چه جور وسط جمله هاش به مامان نگاه میکنه و لبخند میزنه. انگار برای اولین بار همدیگه رو میبینن. شیرین نگاه میکنه و با یک طرف صورتش میخنده و من نمیتونم فکر نکنم که بارها این خنده رو توی آینه امتحان کرده که پرفکت از آب در بیاد و دلم میخواد جایی مچش رو بگیرم تا اینقدر شیرین نباشه و جایی کفه ترازوی بابا سنگین تر بشه.
از انتخاباتها حرف میزنه، از امید به بهبود، از اوضاع اجتماعی، و بین همهٔ اینها باز هم مکث و نگاههای چنان که افتد و دانی. و من اینجاست که میفهمم چه چیزی در مامان تغییر کرده: مامان عشق شده. اشتباه از منه. منم که هنوز خودم رو الک نکردم و روحم رو مومیایی کردم تا هوای تازه بهش نخوره و هنوز باورم نمیشه که جایی اون دور دورها زندگی جریان داره، و چه خوب که اینطوره.
کم کم راحت تر میشم. با مامان میرم بیرون، هوا تعریفی نیست از کاریش نمیشه کرد. از سگها خوشش نمیاد و من هم سعی میکنم دورشون کنم. حرف میزنیم، تعریف میکنیم و به هم عادت میکنیم.
http://nehzatezanan-elyasin.blogfa.com/
اومدن مامانو میگم
سلام
گفتین تجهیزات پزشکی، یه سوال بی ربط: توی بیمارستانی که شما هستین از چه مارک ماشین بیهوشی استفاده میشه؟
(من باب کنجکاوی وی پرسم و بحث هایی که اینجا پیش میاد)