من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Sunday, October 05, 2008
کشیک عصر داشتن توی این هوا مصیبتیه. طوفان شده. ایستادم منتظر اتوبوس. از بخت بد ماشین خرابه. وقت ندارم تعمیگاه ببرمش. او هم وقت نداره. تا پروزه آخر رو تحویل بده غیر از خودش، دهن من یکی حتما سرویسه. نه باهاش می شه حرف زد و نه دیدش. غذا زورکی می خوره و نمی دونم اصلا می خوابه یا نه.
توی ایستگاه کسی نیست، جز پسر دخترهای جوون که احتمالا دارن می رن دیسکو و یا خونه دوستی برای خوش گذرونی. منتظر قطارم. تاخیر داره. سردمه و عجیب بی حالم. از ساعت سه و نیم که سر کار بودم به معنی واقعی سگ دو زدم. کشیک شنبه ها مزخرف ترین کشیک ممکنه اونهم وقتی عصر باشه! قطار می رسه. تا خونه چند بار روزنامه ها رو ورق می زنم بدون اینکه بخونم و چندین بار چشمم روی عکسی میخکوب می شه که شدیدا شبیه کسیه. شبیه تو. چند وقته تو رو توی ذهنم خفه کردم؟ چند وقته ازت خبری نیست؟ چند وقته جرات ندارم بهت فکر کنم از ترس اینکه همه چیز رو برای خودم خراب کنم؟ چند وقته روی یک ورق بزگ نوشتم " به حالا فکر کن" و چسبوندمش روی در یخچال، تا فقط به حالا فکر کنم و گذشته هام رو بایگانی کردم برای روزهایی مثل امروز، که یهو چیزی شبیه یه "یاد" از ذهنم بگذره و گرد و غبار خاطره های بایگانی شده رو بپاشه توی چشم هام؟ به آخرین ای میلت فکر می کنم. به کلمه هات. به حالت صورتت وقتی داشتی می نوشتی، به انگشتهات که روی کیبورد جابجا میشدن. تلاش می کنم از تو یک تصویر کلی توی ذهنم بسازم. دکتر اریکسون می گفت وقتی کسی نتونه از یادی، خاطره ای، کسی، تصویری کلی توی ذهنش بسازه با همه جزییات، اون وقت شروع فراموشیه. برای من خیلی زوده. من تورو اونقدر با جزییات و رنگ یادمه که انگار همین جایی.
میرسم خونه. بارون خوردم. خیسم، و خسته. سگها از سر و کولم بالا میرن. این یعنی به هواخوری احتیاج دارن. این یعنی کابوس من توی این لحظه. چراغ اتاق کارش روشنه. تکیه داده به صندلیش. می پرسم بردی شون بیرون؟ جواب می ده سلام! نه نبردم وقت ندارم، متاسفم. می خنده. می گه بیا جلو ببوسمت اونجا نایست. تکون نمی خورم. تنم خالیه. بلند می شه و به محض بلند شدنش، من هم بر می گردم به سمت در. می گه صبر کن پس با هم بریم، من رو هم ببر هواخوری! توی زمین و هوا دستم رو می گیره. اجازه می دم بغلم کنه، ببوسه، فشار بده به خودش، نازم کنه و بپرسه چرا بد اخلاقی می کنم و من هم جوابی نمی دم و نمی گم که دوباره هوایی شده ام و دلم تو رو می خواد و نگاه تو رو و بودن تو رو.
آخ که من از این هوا متنفرم. قرار شده به حالا فکر کنم.
9 Comments:
Anonymous Anonymous said...
هیچ چیز سخت تر از فراموش کردن نیست چه قدر دلم با دلتنگیهت میگیره.

Anonymous Anonymous said...
هستي مفهوم بارون رو خيلي خوب مي فهمم وقتي بي وقفه سقف آسمون سوراخ دار مي شه و چندين روز مي باره...و حس سردي ات رو...با رنگ هاي سياو و سفيد و خاكستري...جرا اينحا رنگ كمه

Anonymous Anonymous said...
منم باید یک همچین چیزی رو رو در ذهنم بنویسم که هی پر نکشه .چقدر این هوایی شدن لعنتی بده .به حال فکر کن فقط.

Anonymous Anonymous said...
از لطفت ممنونم
من عاشق هوای بارانی و طوفانی ام و از آفتاب متنفرم. نمی دانم شاید اگر من هم در آنجا زندگی می کردم از همچین هوایی متنفر می شدم.اینقدر دلتنگ نباش گرچه می دانم بی خودی می گویم و دلتنگی تنها چیزی ست که به هیچ وجه در اختیار آدم نیست.

Anonymous Anonymous said...
سلام:
بارون مثل تیغه دولبه است هم خاطرات قشنگ را باخودش زنده تر درذهنمون جامی ذاره وهم خاطرات غم آور را... کاش دلت خورشیدی باشه همه وقت ، بیرون حتی اگر برفی بارونی باشه...

Anonymous Anonymous said...
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني ست

Anonymous Anonymous said...
اون پست ِ دلگير ِ "آمده ام براي يك خداحافظي كوتاه" خيلي زود بود. خوشحالم كه دوباره مي نويسي.

Anonymous Anonymous said...
عجيب كاريه زخم عاشقي
سلام
دلم درد اومد

Anonymous Anonymous said...
salam Hasti jan
emrooz ba`d az salha neshastam va be jobrane roozaie ke zendegim mano ba khodesh bord va adathaye ghablim ro gom kardam , weblogeto ba hameye archive ha az sar ta tah khoondam. kolli zar zadam va hes kardam cheghadr hesse adama be ham mitoone shabih bashe, ba tajrobehaye motefavet amma natije hessi mishe ke to hame ye jense!
ye roozi doost daram bahat darde del konam , kash oon rooz shans biaram o har 2 tooye moodesh bashim.
ba arezooye roozhaye khosh
mohajeri az tahe donya (Australia)

Bahareh