من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Friday, May 02, 2008
دارم به زور کتاب پرسپولیس رو میخونم. به خودم قول دادم تمومش کنم و از شرمندگی خودم بیرون بیام. این کتاب من رو نمی گیره زور نیست. مثل کتابهای دون خوان که یه زمانی مد شده بود همه بخونن و من هم به زور یکی از دوست پسرهای مشنگم سری کاملش رو گرفته بودم بخونم و با چه زوری تموم کردم خدا میدونه! نمی تونم خوب تمرکز کنم. به خیال بافی می افتم. میرم تو سرزمین عجایب، نه شبیه آلیس، شبیه خودم. یاد تو می افتم که حتما اون ور اقیانوس خواب خوابی. توی تختت غلط میزنی و نفس های عمیق میکشی. دلم میخواد تنها باشی، شاید هم نه. نمی دونم دلم چی می خواد. طفلکی دلم این روزها گیج گیجه. توی مرز واقعیت و خیال تلو تلو میخوره. با یاد تو لبخند میزنم و صدای کسی چرتم رو پاره میکنه. روبروم ایستاده و می پرسه قهوه میخوام یا نه. کتاب رو می بندم. بر می داره و ورق می زنه. بعد می گذاره روی میز. بلند میشه میره و بلافاصله بر می گرده، با گیتارش و یک کادوی کوچک. جوری بغلم می کنه که حس میکنم الان از توی پوستش عبور می کنم و با تنش آمیخته می شم. می بوسدم و من هنوز نمی دونم چرا. میگه روز مادر مبارک. عجب...

کادو رو باز می کنم یک گردن بلند و گوشواره. تشکر میکنم و من هم می بوسمش. می گه صبر کن برات سورپرایز دارم و شروع میکنه به نواختن. دهنم باز مونده. نواها هم خوشاینده و هم ناهنجار. نمی دونم تا حالا کسی ترانه شیدایی شجریان رو با گیتار اجرا کرده یا نه، اما این اجرا یه جورهایی عجیب و غریبه! جلوی خنده ام رو میگیرم تا تموم بشه. میپرسه خوب؟ تشکر می کنم و میگم چه خوب که شجریان اینحا نیست. میگه اگر بود حتما به من افتخار می کرد. قرار میگذاره بریم بیرون.

توی حمامه. آواز می خونه و من به طرز شرم آوری یاد توام.
7 Comments:
Anonymous Anonymous said...
k heili jalebii az ehsaset khosham miadd nemidooonam yejoore gharibi hastiii...

Anonymous Anonymous said...
mitarsam, mitarsam az ayandei ke miad va shyad khali az oon chizai bashe ke alan darim va ghadresh ro nemidoonim. kash oonvare oghianoosha nabood va to inghadr deltang naboodi...

Anonymous Anonymous said...
دنیای عجیبیه و البته بعضی وقتا هم بد
حستو خیلی خوب می فهمم

Anonymous Anonymous said...
del ke aaeeneye saafist, ghobaari daarad/az khodaa mitalabam sohbat e rowshan raaee...sharh e in ghesse magar sham baraarad be zabaan/var na parvaane nadaarad be sokhan parvaaee

injaa daaram mipousam, gir kardam va raah e faraari ham nist.in baa chizi moghaayerat nadaare hasti e aziz, baavar kon.

Anonymous Anonymous said...
سلام خوبين؟
من بلاگ شما را خيلي وقته مي‌خوانم يه سئوال دارم چي شد كه زندگيت اينقدر بهم زيخت تو و همسرت كه مشكلي نداشتين؟ ببخشيد فضولي كردم ولي واقعاٌ براي دلتنگيت ناراحتم و اميدوارم همه چي زود برات درست بشه.

Anonymous Anonymous said...
manam zanam
www.leyliemajnoon.blogfa.com

Anonymous Anonymous said...
می دونی، دارم کم کم تو موقعیت مشابه تو قرار میگیرم. محبوب من داره میاد طرفهای شما و من اینور موندنی. دیشب بهش گفتم که شاید مثل هستی همیشه به یاد اینور آبها باشی، حتا در اوج هماغوشیهای لذت بخشت. به هر حال حس جاموندت داره برام ملموس تر میشه
حسی که همیشه همراه و یادگار می مونه

شاد و زیبا باشی



www.upbaby.blogfa.com