بی بی سی میخوندم. سخنرانی های چپ و راست.. حرفهای انتخاباتی و کوبیدن دشمن و دلگرمی به دوست و این که کار کار آمریکاست. یادم افتاد که این حرفها رو دایی جان ناپلو میگفت در مورد انگلیسیها و اون سردار بی نوای هندی هم شاکی بود که بابا این یارو رو ببرید بیمارستان روانی و همه رو خلاص کنید!
...
مهمان دارم. دوستش آمده و با هم، هم ساز میزنن و هم آبجو. دوستش دکتر روانپزشکه. یک روانپزشک معروف پنجاه و خورده ای ساله اما بیش از حد سر حال و دل شاد. بهش میگم قربون اون ساز زدنت برم، سر جدت صدای گیتارت رو کم کن انگار توی تک تک سلولهای مغزم فرو میره. میگه متاسفم نمیشه! میرم تو آشپزخونه و زل میزنم به بیرون. به سنبل های توی باغچه، به نم نم بارون، به بهار نصفه نیمه و به خودم توی شیشه پنجره. صدای ساز قطع شده، کسی پشت سرم ایستاده، دوستشه. میگه چرا اینقدر قیافه ام گرفته اس. میگم دچار دیپرشن بهاری هستم. میخنده. میگه:" نه، بهاردیپرشن نمی آره. یعنی من نشنیده ام که بیاره!" دلم میخواد بگم به یه چیزم که تو نشنیدی، اما نمیگم. حالا هم نشسته ان هر دوشون کنار هم و اسپانیایی میخونن!
...
کانون زنان بودم امروز. یک خانم ایرانی جوری از شوهرش کتک خورده بود که دندانهای جلوش شکسته بود و بینی اش هم دفرمه شده بود. اول نمیگفت ایرانیه، کلی چشم و ابرو اومد تا بروز داد میترسید من آبروش رو ببرم!! آبرو!!!من ، آبرو ببرم، پیش کی یعنی؟ حالا اگر می ترسید شخصا دهن شوهرش رو مورد عنایت قرار بدم یه چیزی! که البته اونهم از من بر نمیاد! رفتم از اتاق بیرون تا کمتر از آبروش بترسه با این دندانهای شکسته و بینی کج.
...
بهار نصفه نیمه...سبزه گذاشتم امسال.
http://www.cafezan.wordpress.com
http://www.cafezan.wordpress.com
bahaar e nesfe nimeye shomaa mobaarak dar zemn injaa(shiraz) havaa aaaalie jaaye shomaa sabz
shaad baashid