من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Monday, July 16, 2007
"بار دیگر شهری که دوست میداشتم"
سفربه زادگاه یعنی دلشوره، یعنی یک جور تلاش برای رها کردن خود در شناخته ها یا ناشناخته ها، یکجور تسکین نوستالزی، یا شایدنوعی مرحم به روی خاطره های پاره پاره شده. سفر یعنی ورق های پاسپورت و یک بلیط دو سره به زادگاه، سفر یعنی تهران.
...
قدم گذاشتن روی تن خاکی تو تهران، لبریز شدن از احساساتی متضاد. منزل پدری، بوی آشنای مادر، اشکهای مادربزرگ، کتابهای خاک گرفته، درخت انجیر بنفش، باغچه پر گل، غروبهای دلگیر، عجیب دلگیر. خیابانهای شلوغ، رانندگان بی حوصله با وجه اشتراک بی احترامی به عابر، داخل ماشینهای چند ده و صد میلیونی یا اوراقی، با وجه اشتراکی به نام بوق، پیاده روهای مملو از جمعیت، بچه و کوچک و بزرگ، پر از فال گیر و آدامس فروش . مغازه های پر زرق و بزق مراکز خرید، "زارا" و "شانل"، جوانک های بیکار، پسرهای سوپر مدرن با ظاهری عجیب و خرمنی از مو، دخترهای باربی اندام و گریم کرده.
تهران، بنزین، کارت سوخت، کرایه های آنچنانی، گلایه های اینچنینی، تورم هزار درصد، کتابهای کمیاب، قیمتهای پشت جلد، وزارت ارشاد، سانسور کتاب کودکان، داستانهای حسنی و می می نی. تهران، شهری در حال تجزیه، شهری در حال نابودی، Fucked Up.
...
دبی؟
زرق و برق حال به هم زن. همین
3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
!خوش اومدي

Blogger Laleh said...
با همه این احوالات، خوش بگذره!!!

Anonymous Anonymous said...
salam hasti man jensiyat-e-gomshodam cheghadar delam barat tang shodeh bood cheghadar khoshhalam ke baz minevisi ghorbonet beram .