من یک زنم
...زنی تشنه عشق و بوسه و زندگی
Tuesday, April 24, 2007
خانه تکانی در پدیده ازدواج
بحث جالبی در مورد ازدواج توی وبلاگ پرستو و راحله و لولوی پشت شیشه نظرم رو جلب کرد. برای من خیلی جای امیدواریه وقتی میبینم دخترانی هستن که روی سنتها و بایدها و نبایدهای جامعه شون شک میکنن و اونها رو زیر سوال میبرن. ازدواج در ایران از الگوی سنتی ای دنباله روی میکنه که تنها راه تعدیل اون و یا کم کردن اثرش، تغییرو تحول فرهنگیه. برای این کار هم هیچ احتیاجی به جهش نیست. همین که نسل امروز دختران 24 یا 25 ساله، فلسفه ازدواج رو زیر سوال ببرن و حاصر نباشن فقط به صرف تنها نبودن و یا برقرار کردن ثبات در زندگیشون، تن به این سنت بدن، خودش نشون دهنده یک زایشه. یعنی این که نسل امروزی ، که نه احتیاجی به نفقه داره و نه آقا بالاسر، داره یاد میگیره که ازدواج شاید بدترین راه خلاص شدن از فشارهای جامعه سنتیه بر روی زن.
در کشورهای غربی، ازدواج واقعا یک نوع قرارداده. به این معنی که دو طرف برای اینکه وضعیت ارث و داراییشون روشن باشه و در هنگام جدایی، از حقوق برابر برخوردار بشن به قرارداد ازدواج رو میارن و همه کار رو قانونی میکنن. بگذریم از اینکه امروزه برای اینکه همین فشار هم روی دوطرف نباشه و زن و مرد فقط به دلایل اقتصادی و حقوقی مجبور به ازدواج نباشن، قانون جدیدی تصویب شده( اینجا در اسکاندیناوی) که مطابق اون وقتی شما بیشتر از مثلا ده سال با هم زندگی کرده باشین خودبخود از حالت هم خانه بودن بیرون میایین و زن و شوهر به حساب میایین با حقوق مشخص.
من زنی هستم که ازدواج کرده ام. حدود ده سال با مردی زندگی کردم که دیوانه وار دوستش داشتم. هرگز با هیچ محدودیتی توی زندگیم روبرو نشدم( شاید چون ایران رندگی نمیکردم) و هرگز برای انجام کارهایی که دلم میخواست انجام بدم احتیاج به اجازه نداشتم. ازدواج برای من هرگز تعهد آور نبود. البته اگر منظور از تعهد، یک نوع تعهد اخلافی باشه به طرف مقابل، که خوب قبل از ازدواج هم همین تعهد هست. اخلاق که با ازدواج شکل نمیگیره. توی زندگیم هر بار احتیاج به تنهایی مطلق داشتم، به دست آوردم. هر بار سکسس نخواستم، اجباری نداشتم و هر بار خواستم، (در صورت تمایل طرف مقابلم مسلما) داشته ام. هرگز نه من ضعیفه بودم و نه او آقا بالاسر. اما راستی همه اینها مدیون چی میتونه باشه؟ خوش شانسی من؟ دور بودن فراز از ایران؟ تربیت خانوادگی خاصش؟ و یا اینکه اینجا قانون اسلام جاری نست؟ و قوانینش احتیاجی به تفسیر دوباره و سه باره ندارن؟ شاید همه اینها. با اینحال به عنوان کسی که ازدواج کرده و خیلی هم خوشبخت بوده اقرار میکنم اگر الان در ایران بودم هرگز حاضر به ازدواج نمیشدم. ازدواج در ایران قراردادیه که طرفین در اون از حقوق برابری برخوردار نیستن. اصلا شروع همین بحث که ازدواج محدودیت ایجاد میکنه، نشون دهنده اشتباه بودن این قرارداده. جامعه ما چه بخواد چه نخواد باید بپذیره که دختر امروزی خواسته های دیگه ای داره و این خواسته ها الزاما با ازدواج برآورده نمیشه. جامعه ما باید یاد بگیره که کانون خانواده هیچ تقدسی نداره و آنچه به جمع خانواده، احترام میبخشه و نه تقدس، رفتار انسانی افراد این جمعه.

توی پرانتز بگم که من و همسرم چند ماهیه از هم جدا شدیم به دلایلی که هیچ ربطی به بحث بالا نداره.
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
از وبلاگ لولو لينك شما رو ديدم و از خوندن وبلاگتون خيلي لذت بردم.
اما مطلبي كه برام خيلي جالب توجه بود نوع زندگي مشتركتون و نگرشي است كه به زندگي مشترك در ايران داريد.من هم يك زنم كه حدود سه سال زندگي مشترك رو تجربه كرده ام. هميشه از حقوق مساوي با همسرم برخوردار بوده ام . هيچ وقت به سكس يا هر كار ديگري مجبور نشده ام . آزاديها و حريم شخصي خودم رو حفظ كردم و همسرم همواره به تمام حقوق انساني من احترام گذاشته و حتي برخي رو به من يادآور شده . همسر من يكي از مهمترين عواملي است كه زندگي در فضاي خفقان آور ايران را براي من قابل تحمل كرده است.
و اينها همه به مدد هر دوي ما امكان پذير شده ..
به عنوان يك زن دوست داشتم اينها رو با شما در ميون بذارم.