امسال هم مثل هر سال، مهمانی کریسمس با همون آداب و ادا اطوار همیشه. امسال کمی تغییر کرده بود، اول بعضی کسالت آور تیر اندازی و بعد هم غذا در یک رستوران متعلق به از ما بهتران. دوباره خوردن و پشت بندش هم نوشیدن تا حلقوم، شاید هم لبریز شدن. دنباله کار هم که آشکار. یک مهمانی بی سر و ته، با کلی آدمهایی که نمیشناسی، اما کنارش مینشینی و یا سر تکون میدی یا چند جمله کوتاه راد و بدل میکنی. بی مزه است، فکرم همه جا هست جز سر میز و با کسانی که گفتگو میکنم. نه نگرانم نه غم زده، فقط فضا رو دوست ندارم و حس میکنم چقدر دلم میخواسته خونه باشم یک پتوی نازک بکشم روی پام، مچاله بشم روی مبل و فیلم ببینم. به اصرار اون میرم، دلش جشن میخواد و بزن و برقص، میگم ببرمت کنسرت اون دو تا بچه لوس ایرونی تا با صدای ته چاهییشون برات وز وز کنن، تو هم هی برقص با هر کی خواستی. میگه نه، موزیک ایرانی نمیخوام میخوام برام آشنا باشه...وطنی باشه...خودی باشه. میبینی تورو خدا؟ جرقّهای تو ذهنم روشن میشه به هیبت یک آتشفشان...فکر میکنم این بابا موزیک خودی میخواد تعارف هم نداره با خودش، دلش نخواد کاری هم نمیکنه، حالا من رو باش که زوری میرم جشن کریسمس با اینکه دلم راضی نیست. خاک بر سر تر از من خودمم که نه موزیک یخ دینیش راضیم میکنه نه صدای "کامران و هومن". این چیزها دور میزانه تو سرم وقتی نشستم اونجا و بوی شیرینهای دارچینی دلم رو آشوب میکنه. به قوت خدا من ایران هم که بودم از دارچین خوشم نمیومد حالا اینجا دو ماه آزگار هی انواع و اقسال شیرینهای دارچینی هست که روی میز ولو شده و باید بو بکشم، گمونم این هم از اون مجازاتهای پروردگاره منتها از نوع ملایمش. راهی نیست جز ماست کردن، هی شات انداختن، اما از اونجا که زیاد مشروب نمیخورم ظرفیتم کلی پاینه و هنوز اول راه سرگیجه میگیرم و بیخودی با هر چرتی که بقیه بگن نیشم باز میشه، که خودش علامت مستی منه. استاپ میکنم تا حالم خراب تر نشده هی میرم بیرون هوای تازه بهم بخوره، میترسم بچام. برمیگردم تو، آروم ندارم حالا کو تا وقت رفتن. میرم کمی میرقصم، پنیر میخورم با انگور و بیسکویت، با بغل دستیم چند جملهای حرف میزنم،ِ ایمیل چک میکنم، یکی دو تا سودوکو حل میکنم، بازی میکنم، تو فیس بوک میرم، مردم رو نگاه میکنم، برای همکار هم کنار میزهای دیگه دست تکون میدم و همین. ساعت از دو گذشته که برمیگردیم خونه، روی پاش بند نیست کشان کشان ولو میشه روی تخت. من هم میخوابم و فردا با سریع به حجم یک کوه بلند میشم. میریم با هم میدویم که مثلا کمی هم به بدنمون رسیده باشیم. میگم من سال دیگه نمیام، میگه کو تا سال دیگه؟
concertam doost nadaram, saro seda va hayahoo ro.
kheili depressam labod. doost daram beshinam too khoone film bebinam. ya beram ye pet shope nazdike khoonamoon, heyvoona ro negah konam, bishtar mahi ha ro! ina tafrihate more alaghame in rooza!
نمیدونم منو یادته یا نه خیلی وقت بود که بهت سر نزده بودم راستش لینکت رو گم کرده بودم امروز توی ایمیلهای قدیمی میگشتم که پیدات کردم و با فیلترشکن اومدم چقدر دلم برای نوشته هات تنگ شده بود این حسی که نوشته بودی رو کاملا درک میکنم وقتی که دوست نداری جایی باشی ولی انگار مجبوری و همش معضبی و ....
مراقب خودت باش.میبوسمت
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
شجریان داره میخونه