من خوبم. حتما خوبم. هی اس ام اس نزن. کمتر نبودنت رو به رخم بکش. ببین من کلی خوبم. دارم همه این گلدونهای شمعدانی رو مرتب میکنم. برگهای خشک شده رو میکتم وهی به او،که بوته های رز رو دستکاری میکنه لبخند میزنم. ببین از سر کار برگشته ام و دارم قهوه ای آماده میکنم و هیچ به یاد نمیارم که امروز، دقیقا امروز بیست و پنجم ماه جون،هزارمین سالگرد اولین بوسه ما بود. حیف که حافظه بدی دارم وگرنه حتما یادم میموند که تو عاشق رزهای سفید بودی و دست بر قضا، حیاط من پر شده از رزهای سفید.
من خوبم خیلی خوب. آنقدر خوب که اصلا سراغ پیانوی تو نمیرم که برای من گذاشتی به بهانه جا نداشتن، یعنی که امانت پیش ، یعنی که نمیتونی با خودت ببری. حیف که بعد اینهمه سال من حتی یاد نگرفتم یک قطعه کوچک از کارهای شوپن رو، برای دل تو هم که شده بزنم. امروز که به جای آوای کلید های ساز تو، صدای گیتار رو گاه و بیگاه میشنوم و دوباره به یاد میارم که من خیلی خوبم.
من خوبم عزیزم. ملالی نیست جز دوری تو.